Install Steam
login
|
language
简体中文 (Simplified Chinese)
繁體中文 (Traditional Chinese)
日本語 (Japanese)
한국어 (Korean)
ไทย (Thai)
Български (Bulgarian)
Čeština (Czech)
Dansk (Danish)
Deutsch (German)
Español - España (Spanish - Spain)
Español - Latinoamérica (Spanish - Latin America)
Ελληνικά (Greek)
Français (French)
Italiano (Italian)
Bahasa Indonesia (Indonesian)
Magyar (Hungarian)
Nederlands (Dutch)
Norsk (Norwegian)
Polski (Polish)
Português (Portuguese - Portugal)
Português - Brasil (Portuguese - Brazil)
Română (Romanian)
Русский (Russian)
Suomi (Finnish)
Svenska (Swedish)
Türkçe (Turkish)
Tiếng Việt (Vietnamese)
Українська (Ukrainian)
Report a translation problem
میگدازد سینهام را داغِ آن سَروِ سهی
باغ ویران است و مرغان بینوا، ایوان تهی
ای بنان آخر کجایی تا نوایی سر دهی
یاد باد آن همدلی آن همدمی آن همرهی
سازِ محجوبی و آوازِ بنان، شعرِ رهی
موسیقی را بشنوند ، تصور می شود که مجنون هستند
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه ی نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
بِبَر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیار
نکتهای روحفَزا از دهنِ دوست بگو
نامهای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیار
به وفایِ تو که خاکِ رَهِ آن یارِ عزیز
بیغباری که پدید آید از اغیار بیار
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست